جدول جو
جدول جو

معنی گسسته پشت - جستجوی لغت در جدول جو

گسسته پشت
شکسته پشت، کنایه از بی پشت و پناه
تصویری از گسسته پشت
تصویر گسسته پشت
فرهنگ فارسی عمید
گسسته پشت
(گُ سَسْ تَ / تِ پُ)
بی مدد. بی پشت و پناه:
همی شدند به بیچارگی هزیمتیان
گسسته پشت و گرفته گریغ را هنجار.
عنصری
لغت نامه دهخدا
گسسته پشت
بی پناه بی یار بی مدد: همی شدند به بیچارگی هزیمتیان گسسته پشت و گرفته گریغ را هنجار. (عنصری)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دَ)
پاره شدن. قطع گردیدن:
تنت چو پیرهنی بود جانت را و، کنون
همه گسسته و فرسوده گشت تارش و پود.
ناصرخسرو (دیوان چ مینوی ص 32).
و اگر این مصلحت بر این سیاقت رعایت نیافتی، نظام کارها گسسته گشتی. (کلیله و دمنه)
لغت نامه دهخدا
(گُ سَسْ تَ / تِ پَ / پِ)
از صفات کمان است. (آنندراج). بریده زه:
ز بس کشید نم از آب چشم پرخونم
سپهر حال کمان گسسته پی دارد.
ملا رشیدی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(گَ تِ دِ)
موضعی در رانوس رستاق از توابع کجور مازندران. (سفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو بخش انگلیسی ص 109)
لغت نامه دهخدا
تصویری از گسسته پی
تصویر گسسته پی
بریده زه (کمان)
فرهنگ لغت هوشیار
ستبر و استوار، پشت راست، با خیال راحت
فرهنگ گویش مازندرانی